با یاد تو این ستاره ها رنگی بود / این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز / یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود
سکوت سرد فاصله ها تنم را میلرزاند ،
بیاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم !
گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری
ولی انگاه همین جا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی
باد می آید و انگار تویی می گذری
فاصله ها در عین كوتاهی چه بلند خلق شده اند
كجاست دستی كه به درازی فاصله ها باشد
فاصله
مـــرا یک شــب تحمل کن که تا باور کنـی ای دوست ،
چگونـه با جنون خود مـدارا میکنم هـر شــب!
همیشه از فاصله ها گله میکنیم شاید یادمان رفته که
در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود!
قبول که ما ، دو خط موازی
هیچگاه به همدیگر نمی رسیم
فقط
کمی فاصله را کمتر کن
می خواهم بهتر ببینمت .
باز دست سرنوشت عشقتو تو دلم گذاشت
قصه ای که غصه ای دوباره تو چشام گذاشت
حاصل فاصله هامون غم چشای خیسم بود
حرمت عشق تو بود که رو تنهاییم پا گذاشت
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها ، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست تا به آن تکیه کنم
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
یک پلک زدن فاصله از تو تا من / باید بزنیم پلک یا تو یا من
هرچند که گفتند گناه است این کار / اما تو یکی بزن گناهش با من
فاصله گرچه دست های ما را از هم جدا کرد
ولی خوشحالم
که جـرات ندارد به دل هایمان نزدیک شود!