از تو به یک حرف ناروا نکشم دست
وز سر راه تو دلربا نکشم پا
عاشق زیباییم اسیر محبت
هر دو به چشمان دلفریب تو پیدا
همیشه رفتن بهترین نیست
گاهی میان رفتن وماندن هیچ فرقی نیست
چه قهر باشیم چه آشتی
اصل درست این است که عزیزان ما در خانه ی دل ما جای دارند
بوسه ام را می گذارم پشت در / قهرکردی ، قهرکردم ، سر به سر
تو بیا ، در را تماما باز کن / هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم ، داشتی ؟ / آمدم ، حالا تو با من آشتی ؟
تو که تنها کسی هستی که جان را در تو می جویم
نمی دانم چه خواهد شد اسیرم در دو راهی ها
غرورم یکطرف ماند و دل دیوانه ام اینجا
چه می شد بشکنم روزی غرور جنس سنگی را
بگویم عاشقت هستم بمان با من تو ای زیبا
میشه این دفعه منو تو ببخشی / میشه نگی میخوای ازم جدا شی
میشه ببخشی و بگذری عشق من / میشه فراموشت شه گناهم
میشه نگاه کنی به اشک و آه ام / هنوزم از همه بهتری عشق من
هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
چه شکر گویمت ای هستی یگانه ی عشق
که سوز سینه ی خورشید در زبان من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا
که همچنان به رهت چشم خون فشان من است
برام بمون ، بهونه باش برای دل سپرد/نزار که آرزوم بشه یه روزی بی تو مردن
زندگی یعنی بخند هرچند غمگینی.ببخش هرچند مسکینی.فراموش کن هرچند دلگیری…