به تو سپرده بودمش ، با هزار و يک اميد ....

 

وحالا براي هزار و يکمين بار

 

دلم را مي برم تا شکستگي اش را گچ بگيرند !!!

گاهي شکستن دلي کمتر از آدم کشي نيست .

 

چند روزيست که اين دل ميشکند.

 

اه....

 

تو هميشه ميشکني و من هميشه فراموش ميکنم مگر تو انها را زنده کني.

 

اما نميدانم چرا اين دفه نميتوان فراموش کنم.

 

شايد دگر از قلبم،تکيه نباشد براي محبت و فراموشي آن.

دلم را مبتلايت کرده بودم

 

خودم را خاک پايت کرده بودم

 

ندانستم که بي مهري وگرنه

 

همان اول رهايت کرده بودم !

دل كه رنجيد از كسي خرسند كردن مشكل است

 

شيشه بشكسته را پيوند كردن مشكل است

خيلي ها نفرين ميکنن ... تلافي ميکنن... اما نه ... نفرين من ...

 

الهي اوني که دوستش داري تنهات نذاره ...

 

تلافي من .... ميرم تا به اون برسي ...

 

سره راهت نباشم ... راستي ... قد من

 

دوست داره ...

يك روز فكر ميكردم اگر او را با غريبه اي ببينم شهر را به اتش ميكشم اما امروز براي ديدنش

 

حاضر نيستم حتي كبريتي روشن كنم

مطمئن باش ، برو ...

 

ضربه ات كاري بود ، دل من سخت شكست ...

 

و چه زشت به من و سادگيم خنديدي

 

به من و عشقي پاك ، كه پر از ياد تو بود ...

 

و به اين قلب يتيم

 

كه خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود ...

 

تو برو تا راحت تر

 

تكه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم

تو صادقانه گفتي در خانه قلبت هيچ جايي براي من نيست

 

من بر قلب سنگي ات بوسه مي زنم که با من صادق بود

وقتي كه مي رفتي، بهار بود

 

تابستان كه نيامدي، پاييز شد

 

پاييز كه برنگشتي، پاييز ماند

 

زمستان كه نيايي ،پاييزمي ماند

 

تو را به دل پاييزي ات

 

فصلها رابه هم نريز