به خدا بگو خط و نشان دوزخش را برایم نکشد ،
جهنم تر از نبودنت جایی را سراغ ندارم
آهسته گفت خدا نگهدارت و در را بست و رفت ،
آدمها چه راحت مسئولیت خود را به گردن “خدا” می اندازند
چه جمله ی عجیبی است “دوستت دارم” ،
هر کسی میگوید ، عاشقتر میشود و هر کسی میشنود بی تفاوت تر
.
کوچه ای را بود نامش معرفت / ساکنینش بامرام از هر جهت
گرچه بن بست بود مثل قلب من / آخرین خانه تو بودی خوب من
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد / من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد / تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ، با کم بسازد / تصمیم دارد هم بسوزد ، هم بسازد
.
دلتنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست / در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم / بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت